سفارش تبلیغ
صبا ویژن
قالب وبلاگ

بانوی شهریور
 

ابو شاکر دیصانی بر امام ششم وارد شد و گفت: یا جعفر بن محمد ، مرا بر معبود من دلالت کن؛

طفل صغیری با تخم مرغی بازی می کرد، امام علیه السلام آن تخم مرغ را گرفت و فرمود:«ای دیصانی این حصاری است مکنون، پوستی غلیظ دارد و زیر پوست غلیظ پوست رقیقی است، و زیر آن پوست رقیق طلای مایعی و نقره ای روانی است که هیچ یک به دیگری مخلوط نمی شود، نه از اندرون این حصار محکم مُصلحی بیرون آمده تا خبر از اصلاح آن بدهد و نه از بیرون مُفسدی در آن داخل شده تا خبر از فساد آن بدهد، نه کسی می داند این تخم مرغ برای نر یا برای ماده آفریده شده است.

آیا آن حصار محکم از ماده ی آهکی تصفیه شده را که در آن نهفته است، کدام تدبیر ساخته که از دانه هایی که مرغ می خورد جدا کرده، و در تخم دان او همچون مأمنی برای پرورش جوجه فراهم کرده و در آن نطفه را مانند گوهری در صدف جا داده و چون جوجه از مادر جداست و در دوران جنینی رحمی نیست که از آن غذا بگیرد، غذای او را در همان حصار کنار او آماده کرده و بین جدار آهکی غلیظ و جوجه و غذای او، پوست لطیفی را که از غلظت آن حصار آسیبی به جوجه و غذای او وارد نشود قرار داده، و در عرصه آن تاریک و ظلمانی اعضا و قوای جوجه از استخوانها و عظلات و عروق و اعصاب و حواس که تنها مطالعه در ساختمان چشم آن حیوان محیر العقول است هر یک را به جای خود به وجود آورده و چون باید برای ارتزاق، دانه ها را از لا به لای سنگ و خاک تهیه کند، دهان او را به منقاری از جنس شاخ مجهز می کند که از برخوردبا سنگ های زمین آسیب نبیند، و برای این که رزق او فوت نشود، چینه دانی به او می دهد که هر دانه را پیدا می کند از دست ندهد و در آن محفظه نگهداری کند که به تدریج به هاضمه تحویل دهد، و پوست او را به بال و پر می پوشاند و به این وسیله از سرما و گرما و آسیبها و آزار جانوران آن پوست لطیف را حفظ می کند، گذشته از ضروریات و واجبات زندگی حیوان از مستحبات هم که آرایش ظاهر اوست غفلت نمی کند و آن بال و پر را به رنگهای دل پذیر رنگ آمیزی می کند.

و چون برای این تکامل حرارت موزون سینه مرغ لازم است، حیوانی که فقط شب او را از حرکت و تلاش باز می دارد، ناگهان حالتی پیدا می کند که از تکاپو می افتد، و تا زمانی که احتیاج به آن حرارت است بر روی تخم می خوابد.

آیا کدام حکمت است که این خمودی را بر مرغ مسلط می کند تا جنبش حیات را در جوجه به وجود آورد؟!

و کدام استاد است که به او می آموزد که تخم را در شبانه روز بگرداند تا تعادل اعضا به هم نخورد و هنگامی که خلقت جوجه تمام شد، جوجه را راهنمایی می کند که با منقار خود حصار محکم را بشکند و پا به عرصه جهانی بگذارد که برای زندگی در آن جهان، آن اعضا و قوا به او داده شده ، و مرغی که به غریزه ی حیوانی جز جلب ملایمات و دفع ناملایمات حیات خود، عامل دیگری در او مؤثر نبود، ناگهان انقلابی در او به وجود می آید که برای حفظ جوجه سینه خود را سپر بلا می کند، و تا وقتی که جوجه احتیاج به نگهبانی دارد این عاطفه در او باقی می ماند؟!

آیا مطالعه در یک تخم مرغ کافی نیست که ما را راهنمایی کند به آن کس که «خَلَقَ فَسَوَّی * وَ الَّذِی قَدَّرَ فَهَدَی» .

به این جهت امام فرمود: آیا مدبری برای او می بینی؟ پس مدتی طولانی سکوت کرد و سپس شهادت به وحدانیت خدا و رسالت پیغمبر و امامت آن حضرت داد و نسبت به آنچه در او بود توبه نمود.


[ جمعه 85/8/26 ] [ 3:37 عصر ] [ مرضیه ] [ صندوق نظورات() ]

می گفت : در شگفتم خورشید چرا از دمیدن شرم نکرد؟

چرا نگذاشت خاموشی شب دیجور کوفه بر آن فاجعه بزرگ سایه بیفکند؟

چرا بامدادی را پدید آورد که از صد شب تاریک تیره تر بود؟

برای خورشید چه افتخاری بود دیدن فرق شکافته مولا؟

چه اصراری داشت به تماشای یتیمان دلگیر و ماتم زده کوفه بنشیند؟

و بعد به خود پاسخ می داد که :

شاید هم خورشید می ترسید مبادا دگر بار علی را نبیند.

بیمناک بود که مبادا مظلومیت علی در تاریکی شب کوفه گم شود.

پس برآمد تا نام علی علیه السلام بر ماذنه ها ماندگار شود.

طلوع کرد که وصیت مولا را به فرزندانش ببیند و بشنود.

دمید تا نور خدا را که از خانه علی علیه السلام برمی خاست، به جهان بازتاباند.

طلوع کرد تا به تاریخ بگوید : درست است که علی علیه السلام اولین مظلوم است،

اما  آنچه از خود او مظلوم تر است، مظلومیت اوست.

 


[ شنبه 85/7/22 ] [ 11:41 صبح ] [ مرضیه ] [ صندوق نظورات() ]

... تو را فرا خوانده اند،

تا به قدر تشنگى و توان و در حد ظرفیت وجودى از این «چشمه رحمت» بنوشى و از «جان جامه تقوا» بپوشى و در راه عبودیت خدا بکوشى.


[ شنبه 85/7/8 ] [ 9:35 صبح ] [ مرضیه ] [ صندوق نظورات() ]

گوش کن

صدای تیک تاک ساعت را گوش کن!

انگار این گامهای زمان است که می گذرد،

آرام و سنگین و با وقار...

و هر لحظه به آستانه ی واقعه ی عظیم نزدیک تر می شویم.

به آستان آن حادثه ی موعود.

و شعبانیه زمان مناجات من است که در اضطراب بزرگترین واقعه ی تاریخ پناهی جز بارگاه امن الهی نمی شناسم و آرامش دهنده ای جز آغوش

 محبتش نمی یابم.

خدایا!

به من به چشم کسی نگاه کن که خوانده ات و اجابت کرده ای

دعوت کرده ای و آمده است

کسی که راهش انداخته ای و راه افتاده است

کسی که یاری اش کرده ای و اطاعتت کرده است.

ای یار نزدیکی که از شیفته و فریفته ی خود دوری نمی کند

ای کریمی که دست تمنا رد نمی کند.

مهربانا!

به من قلبی ببخش که با بال اشتیاق به سوی تو پر کشم

و زبانی از جنس صداقت و راستی عطا کن که در آسمان پذیرش تو اوج گیرم

دیده ای عطا کن که حقیقت و شایستگی اش مرا به تو نزدیک کند و به سمت تو بکشاند

خدایا!

مرا یارای این نبوده است که از مسیر معصیت و نافرمانی ات کناره بگیرم،

مگر وقتی که تو بیدارم کردی،

با محبت و لطفت آنگونه که تو خواستی شدم و آن سان که تو اراده کردی.

پس همواره سپاسگذار توام ای خداکه مرابه درگاه کرمت راه دادی و دلم را از چرک های غفلت و جهالت شستشو کردی. 


[ پنج شنبه 85/6/2 ] [ 1:37 عصر ] [ مرضیه ] [ صندوق نظورات() ]

 یکی بود، یکی نبود

اون که نبود خوابیده بود!

زیر گنبد کبودِ بنی اسرائیل، زاهدی بود که دویست بهار دیده بود

و  احتمال قریب به یقیین همین دیروز پریروز بود که صدُنودُنه تا شمعُ فوتیده بود.

... تو این دویست سال با عبادتهایی که کرده بود ، بد جوری پوز ابلیسُ به زمین مالیده بود

زاهد قصه ی ما تو دلش آرزو می کرد واسه یه بارم که شده این ابلیس بابلیس شده رُ ببینهُ بهش بگه :

خدا رُ شکر که تو این دویست سال نتونستی منُ از جاده مستقیم « که اصلنم چاله چوله نداره و آسفالتشم مرغوبه» به خاکی بکشونی...!

از قضا یه روز ابلیس به سراغ زاهد میاد ُ خودشو نشون میده ...

زاهدِ هم می شناسدشُ میگه

اُی... واسه چی اومدی؟

« رو رُ برم!»

ابلیسم می گه:

دویست ساله که دارم جون میکنم تا تو رو از راه بدر کنم ولی نتونستم...

چیزه... بدبخت!هنوز دویست سال از عمرت مونده! ببین کجای کاری!

ابلیس هفت خط اینُ گفت و یهو غیبش زد .

زاهد موندُ یه دنیا وسوسه...

_از عمر من دویست سال مونده و من اینجوری خودمو زندونی کردم؟!واااااای زندگیم تباه شد

ولی هنوزم دیر نشده ، چرا که شاعر مادر مرده گفته هر وقت ماهیُ از آب بگیری می میره!

صد سال از عمرمُ به خوشی  می گذرونم ، بعد که صد سال تموم شد توبه می کنم .

هه هه ! « زهی خیال باطل» ...

چند ساعتی که گذشت، تصمیم کبراشو گرفتُ ، سوار بر مرکب شیطان « دوتایی» به سوی خرابات خراب شده شدندو در آنجا به عیشُ نوشُ این جور چیزا ، اشتغال ورزیدند!

روز به آخر رسید  

و عمر زاهد هم .

مخلص کلام

رهِ صد ساله رُ یک شبه طی کردُ با کلّه وارد جهنم شد .

برای شادی روح تازه گذشته ی ناکام یه کف مرتب !

نمی دونم چرا یکی پیدا نشد یه این بابا بگه :آخه بابای بابای بابای ...بابای من ،از سن و سالت، از اون ریش ِ سفیدت ، خجالت بکش ... آخه آفتاب پشت بوم چی بت بگم من؟ سر پیری و معر که بازی؟!! آره¿! لا اله الا الله...

  ----------------------

 تقسیر روز :

با کمی تامل و تفکر می توان این نکته را به خوبی دریافت که در آن سالها قحطی آرزو بیداد می کرده، وگر نه که زاهد این آرزو رُ نمی کرد تا این جوری تو هچل بیفته .با توجه به چیزهایی که همین الان دریافت کردیم می توان به این نتیجه رسید که قوم بنی اسرائیل، به صورت « کُلّهُم» دچار کمبود تخته بودند و شاید همین عامل بوده نه اون... البته این کمبود سالهای مدیدی گریبان گیر بنی اسرائیل شده بود برای همینم

خداوند به صورت مستمر براشون پیامبر می فرستاد، تازه خدا انقدر خاطرشونو می خواست که واسشون پیامبر نجار می فرستاد ، تا از هر نظر تامین بشند.

از همین جا میتوان پی به مهربونی خدا برد، خدا خیلی مهربونه!

و السلام


[ چهارشنبه 85/5/25 ] [ 3:46 عصر ] [ مرضیه ] [ صندوق نظورات() ]

صَولی گوید:

در مکه مشغول طواف خانه ی خدا بودم، دیدم عربی پوست آهو به تن کرده و با تضرع می گوید:خدایا از اینکه مرا آفریدی و برهنه نگاهداشته ای و دعوی کریمی هم می کنی شرمت نمی آیدﺕ؟

صولی گوید سال بعد که نیز مشغول طواف بودم همان مرد را دیدم که لباسهای گران قیمت به تن کرده و خدم و حشم بدنبال اوست، گفتم آیا تو همان مردی که سال پیش با پوست آهو طواف می کرد؟

گفت: آری من بودم، خواستم خدا را گول بزنم و او هم گول خورد .

منبع: مجموعه ی نوادر محمود مکاتب .

...............

تا یادم نرفته :

1.مطلب پست قبلیُ میتونید تو نشریه ی عبرتهای عاشورایی ، سال 3 ،شماره 58 پیدا کنیدُ بخونید!

2. اگه در تماشا کردن این جور مسابقات احتمال مرتکب شدن به گناه وجود داره ، پس چرا از تلویزیون پخش می شه؟ اونم بصورت زنده؟؟! من تا حالا هوار تا از این مسابقاتُ دیدم« البته به صورت نا خواسته»، تصورشُ بکنید که چقدر مرتکب گناه شدم!کردین، زیاد بود نه؟ خیالی نیست، منم اون دنیا یقه ی لاریجانی و مهندس ضرغامیُ می گیرم.هوم!

3.به سوالات زیر پاسخ دهید:

با توجه به مطلب پست قبلی، توضیح دهید که تردد در سطح شهر تهران برای آقایان چگونه است؟

انرژی هسته ای را تعریف کنید.

جاهای خالی را با اعداد صحیح پر کنید! {باجایزه}

16 _ _ 15 _ _ 10

موفق باشید

 


[ شنبه 85/4/17 ] [ 10:58 صبح ] [ مرضیه ] [ صندوق نظورات() ]

سوال

محضر مبارک رهبر معظم انقلاب اسلامی و امام المسلمین حضرت آیت الله خامنه ای مدظله:

آیا برای زنان دیدن مسابقات کُشتی مردان جایز است؟

 جواب

... اگر مشاهده ی آن با حضور در میدان باشد ... و به طور زنده و مستقیم از تلویزیون ببیند و یا به قصد لذت و ریبه بوده و یا در آن خوف ارتکاب گناه و فساد وجود داشته باشد، جایز نیست ...

تبصره:

تماشای این گونه مسابقات در صورتی که پخش با تأخیر باشد، بلا مانع است.

 


[ یکشنبه 85/4/4 ] [ 12:2 عصر ] [ مرضیه ] [ صندوق نظورات() ]

گویند:

 ابلیس روزی نزدیک فرعون آمُد وی خوشه ای انگور در دست داشت و تناول می کرد..(کوفتش بشه الهی )

ابلیس گفت: هیچ کس تواند که این خوشه انگور تازه را خوشه مروارید خوشاب گرداند؟

فرعون گفت: نه

ابلیس به لطایف سحر، آن خوشه ی انگور را خوشه مروارید خوشاب ساخت.

فرعون تعجب کرد و گفت: اینت استاد مردی که تویی!!

ابلیس سیلی بر گردن او زد و گفت: مرا با این استادی به بندگی قبول نکردند، تو با این حماقت دعوی

خدایی چگونه می کنی؟!

 


[ دوشنبه 85/3/29 ] [ 12:27 عصر ] [ مرضیه ] [ صندوق نظورات() ]

                     زیبائی آفتاب

        در نور خیره کننده ی آن گم شده بود

                     و زیبائی تو

                  در مهربانی ات

         پیش از آنکه ماه شب را برگزینم

                  یا گل صبح را

                     چه شد

        که غبار سفیدی افق را فرا گرفت

           و سایه ی سردی روی تو را

             پس بدان ساعت بود

       که تو و آفتاب، هر دو زیبا شدید

          او، در آسمان، برای خدا

            تو، در زمین، برای من


[ شنبه 85/3/6 ] [ 12:5 عصر ] [ مرضیه ] [ صندوق نظورات() ]

زاده شدن مشقتی است

    مردن   ، فراغتی

    و زیستن

 آزمونی کوتاه در فاصله ی این دو  ،

 پس از چیست که ما شکوه کنان

         همچون شایعه پراکنان

در میان ستارگان، سرگردان و دربدریم ؟

آیا به جستجوی حجمی گمشده ایم ؟

آیا نام آن حجم گمشده عشق است ؟

                                                                                                          Maya-angelou

 


[ یکشنبه 85/2/17 ] [ 6:38 عصر ] [ مرضیه ] [ صندوق نظورات() ]
.: Weblog Themes By SibTheme :.

درباره وبلاگ

موضوعات وب

20tools